loading...
┊┊شادی بخش✗وبسایتی وابستـه بـه تغييـر و تنـوع✗
Akram بازدید : 208 1391/10/21 نظرات (0)

دو تا پيرمرد با هم قدم می‌زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا… اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره‌اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي‌کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي‌دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»

پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!!»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اگر مي خواهي خوشبخت باشي براي خوشبختي ديگران بكوش؛ زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي دهيم به خود ما بر مي گردد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 226
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2672
  • آی پی امروز : 71
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 80
  • باردید دیروز : 32
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 227
  • بازدید ماه : 160
  • بازدید سال : 13,656
  • بازدید کلی : 295,628